- ۲۹ فروردین ۱۳۹۱
- بدون نظر
- 2,718 بار
- – پ +
- مصاحبه با نفرات برتر کنکور
رتبهی 6 منطقهی 2 ریاضی
تغییر شیوه درس خواندن باآزمونهای برنامهای
آزمونهای برنامهای روش درس خواندنم را عوض کرد
از سالهای دورتر و تجربیات دوران راهنمایی و دبیرستان خودت بگو.
من از دوران راهنمایی درس خواندن را خیلی جدی نمیگرفتم و برایم زیاد مهم نبود که دانشآموز برتر باشم؛ اما سال سوم راهنمایی که بحث قبول شدن در مدرسهی تیزهوشان پیش آمد، با تشویق خانوادهام سعی کردم بیشتر درس بخوانم. سال اول و دوم دبیرستان هم روش خوبی برای درس خواندن نداشتم؛ مثلاً در آزمون شرکت میکردم اما برای آن برنامهریزی نمیکردم؛ اما سال سوم دبیرستان که در آزمونهای برنامهای شرکت کردم حس رقابت در من شکل گرفت. فهمیدم که روش درس خواندنم غلط است. به این نتیجه رسیدم که باید روش مطالعهام را عوض کنم.
با شرکت در آزمونها متوجه شدی که باید تحولی در نوع درس خواندن خودت ایجاد کنی. مایلم دربارهی چگونگی این تحول بیشتر توضیح بدهی.
من قبلاً در طول روز درس میخواندم و برنامهی خاصی برای فردای خودم نداشتم. تکرار و مرور و جمعبندی در فرایند درس خواندن برایم مفهوم مشخصی نداشت. بعد از آنکه در آزمونهای برنامهای شرکت کردم چون توانستم با هدفگذاری در هر پروژه، از عهدهی انجام برنامهی کوتاهمدت برآیم اطمینانم در اجرای هدفهای بلندمدت برنامهی راهبردی بیشتر شد. برنامهریزی بلندمدت اهمیت بیشتری داشت؛ زیرا میخواستم این اطمینان را داشته باشم که میتوانم مبحثی را که الان میخوانم، یک بار یا چند بار دیگر مرور کنم. نکتهی مهم دیگر اینکه این برنامه زمانهای مشخصی را برای مرور مباحثی که قرار است در کنکور بیاید در نظر میگیرد. دانشآموز بدون برنامه نگران است که آیا فلان مبحث دوباره مرور میشود یا خیر و نمیداند دقیقاً چهکار کرده و باید چهکار کند. نه از قبل خود خبر دارد و نه از بعد. وجود برنامهای مشخص که دانشآموز بداند قرار است همهی درسها تا قبل از کنکور دوره شوند و در زمانهای مشخص مرور و تکرار شوند، نگرانی او را کم میکند. وقتی برنامه نباشد کارها به صورت پراکنده انجام میشود و تداومی در کار وجود نخواهد داشت. برنامهریزی یعنی اینکه دانشآموز بر مدار برنامهای مشخص درس بخواند. این راهبرد به مطالعهی دانشآموز نظم میدهد. مثلاً لازم است بدانیم که باید قبل از عید، بعد از عید و در ایام نوروز چه درسهایی را به چه اندازه بخوانیم و چه موقع آنها را تکرار کنیم.
دانشآموز برتر رفتار خود را با استفاده از برنامهی راهبردی، نظاممند و هدفمند میکند. داشتن چنین راهبردی چگونه آینده را به حال گره میزند؟
به نظرم وقتی کسی برنامه داشته باشد نیازی به پیشبینی آینده ندارد بلکه میتواند آن را بسازد. با داشتن برنامه، تخمین و ریسک معنایی ندارد. در عبارت«آینده را ساختن» اراده وجود دارد. قطب مقابل ساختن، پیشگویی است و پر از حدس و گمان و بیعملی است. اگر برنامه داشته باشیم به ساختن آینده فکر میکنیم. اینکه بخواهیم روی رتبه تمرکز کنیم از ساختن آینده غافل میشویم و استرس پیدا میکنیم و به سمت تخیلگرایی میرویم.
قبل از هر آزمون با چه نگاهی در آن شرکت میکردی؟
در آزمونهای برنامهای که شرکت میکردم، نتیجهی آزمون قبلی و مباحث مطرح برای آزمون بعدی برایم مهم بود. هرگاه آزمون قبلی را خوب نداده بودم هدفم این بود که آزمون بعدی نتیجهی بهتری بگیرم و اگر نتیجهی آزمون قبلیام خوب بود، برای مباحثی که برای آزمون بعد تعیین شده بود تلاش میکردم. وقتی از آزمون به خانه میآمدم کارنامهام را بررسی میکردم که چه سؤالات سادهای را غلط زدهام و چرا. سپس نگاه میکردم که برنامهی راهبردی چه درسهایی را برای آزمون بعدی مشخص کرده است.
فکر میکنم سارا حمزهلویی قبل از هر آزمون میدانسته که چه میخواهد و دارد چهکار میکند…
من نمیتوانستم در بعضی از آزمونها که مباحث سنگینی داشت با برنامه پیش بروم و هرچند درسها را خوانده بودم و با سؤالات آشنا بودم اما سر جلسه مشکل پیدا میکردم. در آزمونهایی که آماده نبودم حس خوبی نداشتم و فکر میکردم نمیتوانم به برخی از درسها خوب جواب بدهم. درعوض آزمونهایی که بر اساس برنامه کار کرده بودم میدانستم که نتیجهی خوبی میگیرم و قبل از آزمون انرژی منفی نداشتم. قبل از اینکه با برنامهی راهبردی پیوستگی پیدا کنم اگر برای آزمونی نمیرسیدم مباحث را بخوانم، در آن آزمون شرکت نمیکردم؛ اما بعد از اینکه با برنامهی راهبردی پیش رفتم تصمیم گرفتم روش درس خواندنم را عوض کنم. تصمیم گرفتم حتی اگر به برنامهی یک آزمون نرسم، حتماً در آن آزمون شرکت کنم؛ به این دلیل که صرفاً نتیجهی آزمون پایان کار نیست، بلکه میتواند به دانشآموز کمک کند تا ندانستهها و نخواندههایش را مرور کند. چهار ساعت آزمون به ویژه در روز جمعه، فرصت خوبی برای یادگیری است.
گفتی که سر جلسهی آزمون با دیدن سؤالها آنها را یادآوری میکردی و آن را بخشی از درس خواندن میدانستی. در این خصوص بیشتر توضیح میدهی؟
وقتی نمیرسیدم درسی را بخوانم، سؤالات آزمون به من کمک میکرد که وقتی میخواهم آن درس را بخوانم باید چگونه به سراغ آن بروم و بر اساس چه برنامهای آن را بخوانم.
وقتی آزمون میدادی آیا احساس میکردی که گاهی ممکن است اشتباه کرده باشی؟ در این صورت خودت را چگونه کنترل میکردی؟
وقتی با سؤالات شکدار به ویژه در درسهای عمومی مواجه میشدم به آنها جواب نمیدادم. در درس ریاضی هم گاهی در محاسبات اشتباه میکردم که در آزمونهای اول خیلی به من ضربه زد. در منزل هم روی سؤالاتی تمرکز میکردم که بتوانم در مدتزمان کم به آنها جواب بدهم؛ بنابراین در آزمونهای آخر، خیلی کم شک میکردم. هرچند بیدقتیهایی داشتم اما با قدرت بیشتری به آنها پاسخ میدادم.
ترس از شکست و اشتباه کردن انسان را متوقف میکند. اما به نظر میرسد سارا حمزهلویی تحمل بالایی برای مهار ترس از شکست را در خود ایجاد کرده است …
این موضوع در دانشگاه هم وجود دارد. برخی امتحانات، سؤالات سختی دارند و من برای پاسخ به آنها راههای مختلفی در ذهن دارم. اوایل آنها را نمینوشتم و نمیتوانستم بفهمم که کدامیک درست است و بنابراین وقت تمام میشد و برگهام خالی میماند؛ اما وقتی منزل میرفتم میتوانستم به راحتی جواب درست را پیدا کنم. پس از مدتی فهمیدم که بهتر است پاسخ را بنویسم و بعد فرصتی پیدا کنم تا از درست بودن جوابم اطمینان پیدا کنم. با این کار به تدریج ترسم از بین رفت. آزمونهای برنامهای نیز طوری طراحی شده است که با تمرین و تکرار، ترس از شکست یا اشتباه کردن را از بین میبرد.
مشارکت و پیگیری خانوادهات پس از هر آزمون چگونه بود؟
پدر و مادرم و حتی برادر کوچک من دربارهی نتایجم با من صحبت میکردند. پدر و مادرم برای گرفتن کارنامه همراهم میآمدند. پدرم معلم ریاضی است و در درسهای اختصاصی با ایشان مشورت میکردم. مادرم هم دبیر علوم و بازنشسته است. گفتوگو با آنها برایم خیلی اهمیت داشت. من بعد از آزمون کمی استراحت میکردم و بعد به بررسی نتیجهی کارم میپرداختم که اگر درست است همان را ادامه بدهم و اگر اشتباه است آن را بازنگری کنم. مادرم مجلهی آزمون را میخواند و توصیههای مشاورهای را به من گوشزد میکرد. مادرم نکات مثبت را میدید و پدرم نقاط ضعف را؛ بنابراین وقتی با هر دو مشورت میکردم نقاط قوت و ضعف خودم را پیدا میکردم و این کار مرا به تعادل نزدیک میکرد.
چه تجربهی آموزندهای از کنکور داری؟
من آزمون اول دوران نوروز را با اینکه خوانده بودم و شرایط خانه برای درس خواندن کاملاً مهیا بود، نتیجهی بدی گرفتم. با توجه به اینکه پایه را بد داده بودم، تصمیم گرفتم همراه با پیش 1، پایه را هم بخوانم. خواهرم به من گفت:«این کار را نکن. تو که پایه را خواندهای. اگر در یک آزمون نتیجهی خوبی نگرفتی، نشاندهندهی این نیست که آن را یاد نگرفتهای.» من به حرف او گوش نکردم و هم پیش 1 را خواندم و هم پایهی سال دوم را خواندم و نتیجه این شد که آزمون بعدی را بدتر دادم.
آیا دوستانت در موفقیت تو نقشی داشتند؟
دوستی داشتم که الان با هم هماتاقی هستیم. او کتاب خوبی داشت که زنگ تفریح در مدرسه آن را با هم میخواندیم و سؤالاتی را که من بلد بودم به او یاد میدادم و او هم در سؤالاتی که من اشکال داشتم کمکم میکرد. در مدرسه چند نفر بودیم که با هم رقابت سالم داشتیم.
لطفاً دربارهی این چند واژه نظرت را بیان کن.
نوشتن:
من در سال کنکور بعضی از شبها که درسم تمام میشد خاطرات و احساساتم را مینوشتم. چند هفتهی بعد که نوشتههایم را میخواندم برایم جالب بود که در یک بازهی زمانی چه احساسی داشتم. نوشتن، یکی از فاکتورهای مهم برنامهریزی است. نوشتن، ما را ملزم میکند که با برنامه کار کنیم.
گفتوگو:
گفتوگو روشی برای آرام شدن است. وقتی احساسی در درون شخص وجود داشته باشد خیلی سخت است که بخواهد خودش مدام به آن فکر کند. صحبت کردن باعث میشود که نسبت به آن موضوع احساس بدی نداشته باشد. وقتی ما دربارهی موضوعی با کسی صحبت میکنیم، هم به جنبههای مثبت و هم به جنبههای منفی آن فکر میکنیم؛ در حالی که قبل از آن، یکجانبه به موضوع نگاه میکنیم.
پرسشگری:
در محیط علمی کسی که سؤالی مطرح میکند یک قدم جلوتر از کسی است که آن را پاسخ میدهد. وقتی کسی سؤالی مطرح میکند، چه جواب را بداند چه نداند، نشاندهندهی این است که فکرش یک قدم نسبت به فردی که آن را پاسخ میدهد جلوتر است و کسی کهمیخواهد پاسخ بدهد تازه به جایی میرسد که شخص سؤالکننده قبلاً رسیده است.
در این فرصت باقیمانده، یعنی 50 روز مانده به کنکور، به عنوان یک پشتیبان ویژه چه توصیهای به دانشآموزان داری؟
روی سخنم با دانشآموزانی است که همگام با برنامه پیش میروند و درسهای پیش 2 را هنوز نخواندهاند. من هم همین وضعیت را داشتم. تصمیم گرفتم برای اینکه در وقتم صرفهجویی شود در اردیبهشت و پس از آزمونهای نوروز، درسهای پیش 2 و سال سوم را بخوانم. درسهای پایه و پیش 1 را با آزمونهای نوروز تمام کردم و دیگر سراغ آنها نرفتم. فقط درسهای پیش 2 و سال سوم را با آزمونهای برنامهای پیش رفتم و قبل از اینکه به دوران جمعبندی برسم در آزمون آخر، یعنی 6 خرداد، پیش 2 را تمام کردم و به سراغ جمعبندی رفتم. با این کار اهمیت قسمتهای مختلف بیشتر مشخص میشود؛ مثلاً اهمیت درسهای عمومی این بود که بچهها درسهای عمومی را برای آزمونهای قبل از عید میخوانند اما بعد از عید ممکن است آنها را فراموش کنند. با این کار میتوانند با استفاده از کتاب زرد عمومی قبل از دوران جمعبندی، آنها را بخوانند. دانشآموزان نباید در این فرصت باقیمانده هیچ آزمونی را از دست بدهند. توصیه میکنم عادتهای خود را برای درس خواندن تغییر ندهند. همچنین برنامهی خود را تغییر ندهند و به دنبال کار خارقالعاده نباشند. تغییر برنامه و انجام کار خارقالعاده باعث سردرگمی میشود. من وقتی به دوران جمعبندی رسیدم، معمول این بود که 2 یا 3 روز یکبار آزمون بدهیم. من تصمیم گرفتم اول کتابها را بخوانم و آزمون ندهم؛ اما این موضوع در کمتر از یک هفته به من لطمه زد و فهمیدم اگر همهی کتابها را از اول بخوانم، از سؤالات کنکور غافل میشوم.
0