تاملند

پست تبلیغاتی

پست تبلیغاتی

“کجا” مقاله برگزیده از نظر مشاوران تحصیلی

“کجا” (مقاله برگزیده از نظر مشاوران تحصیلی) 

کاری از دکتر افشار

 

 

 

قطار به سرعت گذشت و رفت

فردا کنار ریل ، فانوس شکسته با ریزعلی ریز ریز

این کار پاسخ لوکوموتیوران به جریمه معلم بود که ، چوپان دروغگو را ده دمرتبه مشق گفته بود

 

 

بازهم روز دیگری از روزهایم از نیمه گذشته، سوگوارانه به غروب نشسته ام . این تن خسته را توان رویش نیست ! ای لحظه های خورشیدی، آخرین ترکش های نور را نثار روح رنجورم کنید.

 

 

امروز، امروز کی هست ؟! ، نمی دانم . کجا هستم ،آن راهم نمی دانم ، انگار همین دیشب بود که بازهم ساعت 20:30 ؛ ساعت مچی عقربه هایش چرخید و بازهم مجری گفت:”ایرانیان سلام” …..دلم گرفته … کجاست اون روزها ، آخه کجاست اون روزهایی که فکرش رو می کردم ! بازهم شد ی روز دیگه، ی شروع دیگه ولی من هنوزم در گذشته هایم گم شده ام . خودم ….. کجایی …. ؟ کسی نمی دونه در درونم چی میگذره … چه آشوبی دارم …. ولش کن …چرا داری بازم بی صدا حرفات رو زمزمه میکنی …. ولی چی شده … چرا واقعیت و من انقدر از هم دور شدیم … من خودم رو جا گذاشتم … جا گذاشتم تو گذشته ولی نمی دونم کجا …. همین چند وقت پیش بود … آه .. صدای مامان هنوز تو گوشم میپیچه که میگفت : “از سر پله جایی دیگه نری ها…” .حسودیم میشه وقتی شور و نشاط یه بچه رو تو پارک می بینم که دنبال توپش کرده توپ هدف اونه … اما من چی … ؟ دختری که با صدای چلق چلق النگوهاش یا پوشیدن اولین کفش پاشنه بلندش آنچنان ذوقی می کرد که حتی نمیشد اون رو تو کهکشون ها هم ترسیم کرد کجاست ؟ پسری که ی زمان تمام عشق خریدن باتری قلمی ماشین کنترلیش بود کجاست ؟ حتی دیگه تکراری ترین تکراری ها هم عوض شدن، از وقتی توری سیمی آپارتمان پیش ساخته ، ندامت گاه آشغال های محله رو از پای درخت عوض کرده دیگه پیش نمیاد که شب ها گربه ها دور هم جمع بشن و جک بگن و آشغال ها از خنده بترکن …. کجایی ؟….بوی دود و خاک و خل کامیون نخاله بر خونه همسایه … همون خونه ای که توش اون درخت قشنگ یاس بود…… آپارتمان شد … یکی پس از دیگری خراب شد و بازم درست شد ولی من کی باید خود فعلیم رو خراب کنم ؟ دلم گرفته …!!!! دنیای بعضی ها همیشه یه جوریه. اونم از جور خوبش . مث گربه نارنجی قصر کارلاین خوش و خرم و با نشاط ولی من فقط به شادی دنیای قرمز پوش 14 فوریه هم راضی هستم ولی آخرش همین ی روز خوشی هم نفهمیدم چجور شد که از دستم رفت نود هم به دقیقه نود خودش رسید و رفتم تو زمان های تلف شده … چند دقیقه است ؟ خدا می دونه ولی اگه قرار اینجوری باشه امیدوارم که داور خودش زود سوت رو بزنه و تمومش کنه دقایقی که هر کدوم از جنس بیش از 8 هزار ساعت هست امسال سبزه عیدمون(92) مچل تر از حال و روز سر این روزهای بابا بود؛ تو عید هم مزه تلخی بادوم خراب با سالم رو حس نمیکردم … شاید از همین نشونه ها معلوم بود که امسال عید درس بخون نیستم . من شدم همون پسر ترسویی که تا با دستکاری بازی بازیکن های تیم محبوبش رو قوی نمیکرد ، طرف فوتبال تیم های قدر نمی رفت …خدا بیامرزه اون زمان ها رو که دیوید بکهام اندازه ” کاکرو ” کارتون فوتبالیست ها قوی شده بود …ولی زنده باد پشکار بچه ای که اگه صد بارم نوک زانوش و سر آرنجش زخمی و زیلی میشد اون شلوارک و اون توپ رو ول نمی کرد و هرشب خیس عرق میومد خونه آره اون عاشق بود … عاشق لذت از بازی …یادش بخیر بچه که بودم … وای … هنوزم عکس کره الاغ کدخدا کتاب داشتان ” حسنی میای بریم حموم ” تو یادم هست ، داستان دخترک کبریت فروش هم قشنگ بود و البته غم انگیز .. یادمه اون موقع ها سواد نداشتم ولی انقدر کتاب داستانم رو می دادم این و اون برام میخوندن که دیگه خودم از حفظ شون شده بودم و عروسک هام رو میچیدم و براشون قصه میخوندن الان چی …. فکر کنم از بس که کتاب های کنکورم رو نخوندم که بهشون خمس تعلق گرفته؛. بازم جام قهرمانان اروپا و رئال و بارسا .. کاش یوونتوس حداقل برای تنوع میومد بالا … بالاخره میرن دیر یا زود دیگه تیم ها . ولی من هنوز از راز طرح جلد کتاب فیزیک پایه و 3 خیلی سبز مطلع نشدم … خره … یا گورخره…و اون بنده خدا انیشتین ؟ کجایی نمره بیستی که بهونه خوبی برای گرفتن و رسیدن به خواسته ها از بابا بودی ؟ بابا آب داد …. بابا نان داد …. بابا آب و نان با هم داد + شیر یارانه ای و خیلی چیزهای دیگه … بیچاره بابا ..ولی بابا بیچاره تا کجا باید بده ؟ هنوزم وقتی میخوای از خودت بگی دوس داری از اون دختر شاگرد اول ، سخت کوش نامبروان اسم ببری و حرف بزنی … هنوزم وقتی اسم اسم تاثیر معدل میاد دوس داری زمان برگرده به زمانی که تو معدلت خیلی بالا بود …آیا حس میکنی که شایستگی های زیادی داری … از خیلی ها … از خیلی هایی که قبل تو رو شکستن و تو رو در پنهان و آشکار تحقیر کردن ؟ هنوزم دوس داری آرزوی اول و آخرشون رو بر آورده کنی ؟ …. خودتم میدونی، در حال حاضر با خودت زیاد غریبه شدی دوست داری همین جا متن رو تموم کنم …. بگو ؟ مطمئن هستم که اگه از اول با دقت خونده باشی دوست نداری اینجا و اینطوری و با یادآوری های روزهای خاکستری و دادن انرژی منفی حرفامون تموم بشه … پس گوش کن تا بذار در ادامه ی چیزهایی رو به یادت بیارم … یادت میاد … اولش شلوار پوشیدن بلد نبودی … اول بچگی هات منظورمه . جفت پاهاتو میکردی تو ی پای شلوار … دمپایی هاتو هر طرف برات میذارن پات میکردی و اصلا” چرا راه دور بریم کار با همین کامپیوتر روبروت رو هم بلد نبودی و کار هر روزت بود رفتن تو صفحه نقاشی خب چی شد . آخرش رو بو خودت . شد یا نه ؟ چند شب از ذوق خرید کامپیوتر از اتاقت در نمیومدی بیرون و از خواب و خوراکت میزدی تا بیشتر پاش بشینی یادته دنده یک گذاشتن ماشین برات بود چه مصیبتی ؟ آخر چی شد … شد … ؟ ماهیگیر ساعت ها کنار برکه میشینه به شوق لذت بردن از ماهیگیری و ماهی پاداش اون از این حس خوب رو تکمیل میکنه.به برگ های بند انگشتی برخی درختان چنار نگاه کن که میخواد کم کم در بیاد و دست آخر شاید از یک وجب دست هم بزرگتر بشه. همین حالا به یک زاویه تند فکر کن؛ از روزنه نخوندن درس ها انحراف شروع میشه… حالا فکر کن که اگر دو تشکیل دهنده این زاویه رو تا جایی که صفحه اجازه بده امتداد بدیم چی میشه ؟ در عین حفظ شدن اندازه ی زاویه یعنی همون علت اصلی(نخوندن) فاصله دو ضلعش از هم زیاد میشه … این همون فاصله تو با خود قبلیت هست که در اثر گذشت زمان زیاد شده. اگر میخوای فاصله رو کم کنی باید بری سراغ راس زاویه که همه این انحراف از اونجا نشات میگیره و تغییر رو شروع کنی … تغییر نه به انگیزه رسیدن به خواست و غایت نهایی، بلکه به انگیزه درست کردن و اتمام شرایط فعلی . به قول ی ضرب المثل ژاپنی “وقتی تو باتلاق هستی به ترکه چوبی که بهت رو میاره اعتماد کن و دنبال سفت و محکم بودنش نباش .. چرا که ذره ای دور شدن از مرگ غنیمته” . این یعنی اجتناب از فریز شدن و سکون…. رسم زندگی همیشه همین هست و در اصل این تغییر هست که هر وقت بجای نتیجه حاصل از تغییر، اصل و اساس باشه پله های نربان تغییر بخوبی چیده میشه و فرد میتونه شرایطش رو بهتر کنه. ولی آخه حرفاتون درست ولی به عشق رسیدن به چی …؟ مگه میشه ؟ ببین بذار برات بیشتر توضیح بدم. قهرمانی از کشور ما که میخواد بره مسابقات جهانی کشتی 2013 هندوستان متوجه میشه که فدراسیون به نفر اول هر رشته ی خودرو سمند میده ؛ این فرد میره و با طلا برمیگرده .. حالا آیا هدف این فرد سمند بود یا هدف بزرگتری داشت … آیا افق دید او به همین سمند ختم میشد و میشه ارزش کار او رو با این ماشین جبران کرد ؟ یا این فقط ی پاداش نسبی برای تلاش و فق العاده بودن او هست ؟ اگه هدف لحظه به لحظه تلاش باشه و انگیزه بلعیدن اپسیلون به اپسیلون موقعیت ها باشه هدف نهایی برای ما ارزش پاداش نسبی طی مسیری فوق العاده ای که طی کردیم رو داره؛ اون وقت پرنده تا قبل از خورده شدن توسط مار پشت سرش آواز میخونه و پیر برنا تا زگهواه دانش می جویه و تو در این 70 روز مث پسر بچه ای که در حال سپری کردن 70 روز باقی مونده تابستونش هست در شور و حال و حال و هوای مستانه خودت هستی و از این زندگی لذت میبری و چه بسا هم که بشی ایمون زائد معروف . ((3 تا داربی قبل بچه های قرمز خوب یادشون هست)) . مطمئن باش که اگر بهترین پازل تو باشی نتیجه تابعی از تو میشه و ایمون زائد بودن فقط باور میخواد … باور اینکه دستانم را باز کن تا افسار دنیایم را در دست گیرم احساس خفگی کردی … شیشه رو بشکن … بچه شو … هنوزم سرسره بازی دوست داری … دست بردار …آخه زشته!!!! … نه زشت این نقابی هست که به صورتت داری … بکنش … همین حالا … کفش سوتی دوست داری ..؟ شایدم چراغ دار ؟ کدوم …. توییتی یا راد رانر (بیب ، بیب) کارتون ها . آب نبات چطور … از اونایی که آخرش آدامس هم داشت . راستی هنوز بلدی جیغ بکشی … امتحان کن .. جیغ بنفش .. از همونایی که سر برادر بد بختت میکشیدی .. شاید فرا بنفش … راستی بسامد کدوم ببیشتره ؟ بنفش ؟ یا فرا بنفش ؟ نذار سیگار و عادت گناه (خ.ا) بشه مرهم و دلگرمی تصنعی برای درد های ریشه دارت …شاد باشو و شادی کن … جایگاه خودت رو تو دنیا پیدا کن … جایگاهی که توش خوندن املا واژه مسطور/مستور با در سر پروراندن ی نمره بیست دیگه فرقی نداره کاری کن تا کارت هزار آفرین رو شب موقع خواب به خودت بدی

پس خدایا کمکم کن

ای ابرها، ای سایه ها رحمت، من ، زیر باران نور، تن خسته ای را به دست نوازش بادها خواهم سپرد ، احساسم را زیر ترانه های لطیفت پرواز خواهم داد … ولی ای … ای خدای مهربان تو بگو … تا کجاهای آسمان مرا خواهی برد.. زندگی در وجودم جریان دارد … قدم هایم تند تر میشود و برای رسیدن به حضور زیبایت ، تا لختی دیگر سر از پا نمی شناسم

نگران صفحه های نخوانده از کتابهایت هستی و روزهایی که به شدت می گذرند ! شاید هم نگران فراموش کردن مطالب و نکته های قبل هستی . نترس . من تمام کائناتم را برای به نظم در آوردن زندگی تو به کار گماشته ام . من تمام نامه ها و یادداشت های کوچکت را که در تکه ای کاغذ می نویسی را خوانده ام . خیلی وقت ها با خودت قول و قرار گذاشتی و از من کمک خواستی …. من هم آن لحظه خواسته ات را اجابت کردم و به تعبیر قرآنم ، گویی آن را در پاشنه در خانه ات قرار دادم ، ولی افسوس که تو در را باز نکردی . در این روزها هرگز نگو که از من خجالت می کشی . حتی اگر مدتی هم به من بی توجه بودی ، الان وقت آن فرارسیده که دستهایت را در دستان من بفشاری و حسم کنی . حسم کنی، آنگونه که هستم . خودت را بی دغدغه به من بسپار . با تمام خوانده ها و نخوانده هایت . با تمام داشته ها و نداشته هایت در این دنیای خاکی مطمئن باش که من بهترین را برای تو رقم خواهم زد ولی از تو می خواهم که تو هم در هر جایگاهی که هستی . حتی اگر تا به حال خواب بودی و درس نخواندی ، تلاش کنی . فقط مرا ببین و از من پاداش تلاشت را بخواه . من می توانم پاسخ سوال های کنکورت را آنگونه ای که تو بهتر پاسخ می دهی به ذهنت بیاورم . من می توانم در سر جلسه به تو آرامش و یقین و ابتکار دهم . در کار من شک نکن . فقط کافیست که تو تلاش کنی و بعد از آن صدایم کنی تا تو را در آغوش بگیرم و تمام فرشتگانم را مامور رساندن موفقیت به تو کنم . همین امشب تصمیمت را بگیر . فرشتگانم از غروب خورشید تا طلوع صبح فردا به سمت تو می آیند . عزیزترینم ، دیدن لبخند تو پس از این همه تلاش حتی در 9 هفته هم همه آرزوی من است . از بعد زمان و مکان بیرون بیا و نگو نمیشه تو 70 روز نتیجه رسید … نمی دانم که تو چرا این حرف را میزنی ولی این را بدان که همواره راه برای تو باز است . تو از اعماق وجودت بخواه و برای آن تلاش کن و به شب و روز و گذر ایام کاری نداشته باش . مدام فکر قبول نشدن و به هدف نرسیدن را نکن . یک لحظه خود را ببین که به آنچه که علاقه داری رسیده ای ! این علاقه و هدف گذاری این موقعیت و این موفقیت را من در ذهن تو قرار داده ام و این کار را حکیمانه انجام دادم ؛ زیرا قبل از اینکه ذهنت را درگیر هدفی بزرگ کنم ، تونایی رسیدن به آن را در وجودت قرار دادم . پس تو هم شک نکن که میتوانی . از خواسته هایت دل نکن و تا آخرین لحظه برای آن تلاش کن .

زندگی طلوع خورشیدیست، تا طلوع خورشید در دل ها جاریست، باید بود ، باید خواند و به دنبال زندگی روان شد

از خداوند نیرو خواستم … به من سختی های را داد تا مرا نیرومند کند. اینو بدون که تو فوق العاده ترین وجود کائنات هستی ، خداوند متعادل در آفرینش تو مطمئن بود که اشتباه نکرده ، پس تو نیز خودت را قبول داشته باش و با ایمان به عرض زندگی ات (24 ساعت های موعودی که در آینده مثال اش برایت بارها تکرار خواهد شد) با همه وجود جلو برو … تضمین راه تو جذب احساسات مثبت از طرف منبع همه خوبی های به توست . مهم اینه که ببینی و بهت ثابت بشه که موفقیت چیزی نیست جز کنارزدن فکر منفی گذشته و بخشیدن گذشته خودت و تلاش برای آینده ات .

 

 

 

ایناهم بیاد قدیم ها و یک بهونه واسه لبخند تو

 

  

ارسال دیدگاه

0

  عضویت  
اطلاع از

تبلیغات متنی