این پیک موتوری، مهندس است

مدرک تحصیلی این روز‌ها به درد دم کوزه می‌خورد این را از شرح حال زندگی سیل عظیمی از جوانان متوجه می‌شویم.

این روز‌ها کیوسک‌های روزنامه‌ها مشتریان جوانی دارند، روزنامه‌ها بیمحاباتی‌تر می‌زنند تیتر‌هایی که دل جوانان را اندکی به درد آورده، جوانان جویای نامی که قشنگ‌ترین روزهای زندگیشان را پشت میزهای دانشگاه‌های کشور سپری کرده‌اند. این روز‌ها با دیدن تیترهای ریز و درشت روزنامه‌های گوناگون باز از نو نا امید‌تر از قبل به دنبال کاری برای گذران پاورقی زندگیشان پشت کیوسک روزنامه فروشی‌ها صفحه‌های روزنامه‌ها را ورق می‌زنند شاید این انتظار به شکستن قفل بیکاری‌شان بینجامد جوانانی که با خود این شعر را زیر لب زمزمه می‌کنند هیچکی نمی‌فهمه چه حالی دارم چه دنیای رو به زوالی دارم اما تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش…
 
حمید ۲۸ساله کار‌شناسی ارشد مهندسی صنایع را در دانشگاه شریف خوانده و علی رغم همه تلاش‌هایش برای پیدا کردن شغل مرتبط با تخصصش این روز‌ها در یک موسسه پیک موتوری روزانه ۱۲ ساعت مشغول به کار است.
 
چشم و چراغ محله ما پیک موتوری شده 
به سراغ دوست صمیمی‌اش می‌رویم تا قصه حمید را از زبان او بشنویم: ما از دوران بچگی با هم بزرگ شدیم حمید بچه درس خون محله ما بود و همیشه شب‌های امتحان همه به سراغ او می‌رفتیم پدرش را از بچگی از دست داده بود و با مادر و خواهر و برادرش به سختی زندگی می‌کردند. دبیرستان که رفتیم یک روز در ساندویچی محله که پاتوق همیشگی‌مان بود قرار گذاشتیم که شش سال بعد همه دوستان صمیمی دوباره در این ساندویچی جمع شویم و ببینیم هر کداممان به کجا رسیده‌ایم.
 
دست و پنجه کردن جوانان با نا‌امیدی 
حسین صدیق روان‌شناس در گفتگو با خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان گفت: متأسفانه در شرایط فعلی شاهد یک فضای یأس و ناامیدی در بین جوانان کشورمان هستیم که این ماجرا خود دلایل متعددی دارد، از جمله و مهم‌ترین آن دلیل اشتغال و در حقیقت کار است. ما جوانی را می‌بینیم که تحصیل می‌کند و مدرک می‌گیرد به دنبال شغل مناسب است ولی بعد از فارغ التحصیلی این احساس در او به وجود می آید که با وجود داشتن مدرک، کار مناسب برایش فراهم نخواهد شد و طبیعی است که ناامید و بی‌انگیزه می‌شود. 
 
این امر به خصوص در جوانان پسر که وظیفه اداره زندگی را عهده دار خواهند بود اهمیت بیشتری دارد چون وقتی شغل نداشته باشد نمی‌تواند ازدواج کند و تشکیل خانواده و زندگی بدهد و این نا‌امیدی و عدم انگیزه خودش را در تمام ابعاد زندگی فرد نشان می‌دهد. 
 
دست‌های نخبگان جوان را به گرمی بفشاریم
صدیق درخصوص دیگر عوامل به وجود آمدن این مساله گفت: به طرح‌ها و ابتکارات جالب جوانان نخبه و نوآور آن طور که باید و شاید توجهی نمی‌شود. جوانانی هستند که وقتی ایده آن‌ها از نظر مالی تامین نشود مسلم است که نا‌امید می‌شوند و از مسیر اصلی و هدفشان دور شده و برای فرار از مشکلات اقتصادی به کارهایی پناه می‌برند که فقط امرار معاش کنند. 
 
 دلیل مهم دیگر هم کم توجهی به پتانسیل فوق العاده نسل جوان است. جوانان ما پر از استعداد و انگیزه هستند در صورتی که به آن‌ها بها داده شود می‌توانند شاهکار‌های بزرگی خلق کنند ما جوانانی داریم که سرمایه علمی بزرگی هستند ما باید سعی کنیم این استعداد‌ها را با یک برنامه ریزی درست و دقیق و هوشمند در کشور خودمان به کار بگیریم. 
 
قبولی در دانشگاه تازه اول راه است! 
وحید گفت: نتایج کنکور را اعلام کردند همه منتظر بودیم ببینم حمید کجا قبول شده سراغش رفتم برق خوشحالی در چشمانش موج می‌زد مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی شریف قبول شد کمی بعد از قبولی‌اش در دانشگاه کم کم فاصله‌اش با ما زیاد شد و دوستی‌ها هم کم رنگ اوایل فکر می‌کردیم حالا که دانشگاه قبول شده دیگر دلش نمی‌خواهد در جمع ما باشد حتی چندین بار تصویرش را در جشنواره‌های علمی از تلویزیون دیدم، بعد‌ها شنیدم که در یکی از خیابان‌های شهر به دست فروشی مشغول است یک روزبه طور تصادفی او را در خیابان دیدمش گفت مدرک ارشد خود را نیز گرفته اما هر جا به دنبال کار گشته کاری پیدا نکردهاست.
 
پشت دیوار آرزو‌ها مردن
این روان‌شناس گفت: بی‌انگیزگی و عدم تناسب شغل و رشته تحصیلی باعث یک نوع سرخوردگی و احساس حقارت در بین جوانان می‌شود و نتیجه‌اش جوانانی می‌شود که عزت نفس‌شان را از دست داده‌اند و به باقی زوایای زندگیشان هم نگاه تلخ و غمگینانه دارند، حس حسرت و نرسیدن به آرزوهایی که روزگاری برای آن‌ها با همه سختی‌های زندگیشان جنگیده‌اند به امید اینکه روزگاری نتیجه‌اش را ببینند و اینک آنچه رو به روی آن هاست کاملا متفاوت است. این جوان حق دارد به زندگی بدبینانه نگاه کند چون که واقعیت زندگی روی خوشی به او نشان نداده نتیجه این وضعیت جوانانی سرخورده‌اند. 
 
از بس گشتم دیگه کشش ندارم 
حمید گفت: بعد فارغ تحصیلی‌ام با اینکه خیلی دوندگی کردم هیچ کاری پیدا نکردم دیگر کشش ندارم خسته شدم از بس از این موسسه به اون موسسه رفتم از بس فرم‌های مختلف پر کردم از بس نیازمندی روزنامه هارو چک کردم اگربه عقب برگردم اینقدر به درس اهمیت نمی‌دهم و حتما یک مهارت و فن یاد می‌گیرم تا اگر از درس به جایی نرسیدم بتوانم برای خودم کاری دست و پا کنم. در طول این مدت باز هم کماکان به سراغ اساتید دانشگاه می‌روم شاید بتوانم کاری در ارتباط با تخصصم پیدا کنم و باز هم توکلم به خدا است با همه سرگردانی‌ها اما دلم روشن است. الان هم با‌‌ همان موتور قدیمی پیک موتوری هستم کار سختی است اما زندگی‌ام با همین موتور می‌گذرد. 
 
داداشم رو موتور ازم گرفت
حمید گفت: داداشم سه سال پیش با همین موتور تصادف کرد و مرد و از آن زمان ترس از موتور همراه من است موتور مادرم را پیر کرده است هر روز که از خونه می‌زنم بیرون تا وقتی برگردم تو حیاط می‌شینه وقتی سوار این موتور لعنتی می‌شوم یاد داداشم لحظه‌ای ولم نمی‌کند ومن مجبورم هر روز با موتوری که عزیز‌ترین کس زندگیم رو از من گرفت برای یک لقمه نان حلال بزنم به دل این خیابان‌هایی که بی‌رحمانه بودنشان را در حق زندگی من تمام کردند. 
 
عاقیت فارغ التحصیلان چگونه رقم می‌خورد؟ 
صدیق روانشناس خاطر نشان کرد: ما باید مراقب باشیم اگر حواسمان به نخبه‌ها و جوانان کشورمان نباشد دیگران دست به کار می‌شوند، این همه فکر مهاجرت اساسش از همین بی‌کاری هاست از همین ترس از آینده شغلی است از همین بی‌توجهی به تحصیلات و دانش جوانان است ما باید کاری کنیم که سرمایه‌های علمی کشورمان را در داخل کشور حفظ کنیم باید فضای علمی را برای رشد و شکوفایی آنان تامین کنیم.
 
شهرمان را آبستن حادثه‌ها نکنیم
وی افزود: ما باید نهال امید را در دل جوانانمان بکاریم باید آن‌ها را تشویق کنیم به آن‌ها انگیزه بدهیم به آن‌ها توکل یاد بدهیم هوش هیجانی و عاطفی جوانانمان را تقویت کنیم چرا که این فضای مسموم و پر از یاس آبستن حادثه ها است، جوانان بیکار یا جوانی که بعد سال‌ها تحصیل به شغلی پناه برده‌اند که هیچ ارتباطی با تخصصش ندارد جوانی است با اعصاب ضعیف، پرخاشگر و پر از احساسات سرکوب شده که آن را در لایه‌های پنهان و آشکار زندگی‌شان نشان می‌دهند کافی‌ است نگاهی به صفحات حوادث بیاندازیم هر چند وقت شاهد خودکشی یک دانشجو هستیم که انگیزه‌ها‌یش را از دست داده و دست به چنین اقدام منفوری زده است چرا که همه در‌ها را به روی خود بسته دیده است. 
 
قصه حمید قصه یکی از هزاران جوان سرزمین‌مان است که دردنامه‌اش را روایت کردیم حمیدهای زیادی زیر پوست پایتخت هر روز از کنار ما رد می‌شوند و ما بی‌تفاوت از کنار آن‌ها به مسیر خویش ادامه می‌دهیم اما آیا واقعا وقت آن نرسیده که به جای آمارگرفتن نرخ بیکاری جوانان، بی‌آنکه به سرنوشت فارغ تحصیلان دانشگاه‌هایمان لحظه‌ای بیاندیشیم فکر چاره‌ای کنیم؟
 
گزارش از ژیلا تختی

ارسال دیدگاه

0

  عضویت  
اطلاع از

تبلیغات متنی