- ۲۴ آبان ۱۳۹۰
- بدون نظر
- 4,000 بار
- – پ +
- مصاحبه با نفرات برتر ارشد
مصاحبه و گفتگو با شادی شهسواری رتبه 6 رشته ریاضی کنکور ۹۰
خودارزیابی مانع تکرار و محرک تکامل من بود
فرض کن الآن هفتهی قبل از کنکور است و میدانی که رتبهی 6 کشور میشوی. فکر میکنی میتوانی کاری کنی که رتبهات بهتر شود؟
من به کاری که میکردم ایمان داشتم. فکر نمیکنم چیزی را تغییر میدادم. البته من شبِ قبل از کنکور خیلی دیر خوابیدم. شاید بیشتر میخوابیدم اما برنامهای را که داشتم تغییر نمیدادم. من به زحمتی که میکشم اعتقاد دارم. شاید اگر در آن یک هفته، بیشتر تلاش میکردم، نتیجهام بهتر میشد ولی معتقدم بحث آرامش، خیلی مهم است. در هفتهی آخر، آرامش مهمتر است؛ اما در هفتههای قبلتر، تلاش مفیدتر است.
شما جزء کدام گروه از دانشآموزان بودید؟ در همهی درسها به یک اندازه قوی بودید یا در چند درس شاخصتر بودید؟
چند درس را خوب بلد بودم ولی سعی میکردم تعادل را رعایت کنم. وقتی میدیدم درصدم در یک درس پایین است، با برنامهریزی متعادلش میکردم؛ مثلاً درس گسسته؛ البته خیلی قوی نبودم اما قبلاً روی آن کار کرده بودم؛ همچنین درس حرکتشناسی فیزیک. بهتر است همهی درسها، نرمال خوانده شوند. البته مثلاً درس شیمی برای بچههای تجربی مهمتر هست و باید شیمی را از ریاضی بیشتر بخوانند. یا در مورد خودم باید بگویم ممکن است از نظر خیلیها درصدی که در ادبیات داشتم پایین باشد اما از نظر من، بالاست. من از 50 درصد به 74 درصد رسیدم و تلاش کردم که تعادل داشته باشم. به نظرم کار خیلی خوبی انجام دادم؛ چون سطح آمادگی ادبیاتم خیلی پایین بود. باید بگویم خیلیها درصدهای درسهای اختصاصیشان به خاطر یک درس عمومی مثل ادبیات تباه میشود.
من همیشه در طول سال میگفتم این درصدهای اختصاصی است که نتیجه را تعیین میکند ولی آن چیزی که تغییرش میدهد درسهای عمومی است. این همان تعادل است.
پس سه فضیلت هست که برای موفقیت خیلی مهم است؛ یکی پشتکار، دیگری مدیریت خود و سوم اعتدال.
من تجربهی امتحان نهایی داشتم و عمومی را بیشتر میخواندم تا معدلم بالا برود. این خوب نیست که عمومی را آنقدر بخوانی که از اختصاصی دور شوی. باید بر اساس ضریب اهمیت به درسها توجه داشت. نه تمام توجه خود را به ریاضی بدهند و ادبیات را فراموش کنند و نه برعکس. اعتدال به معنای بالا زدن نیست.
درسهایت را دوست داشتی یا صرفاً برای رتبه میخواندی؟
قطعاً اگر به درسی علاقه نداشتم نمیتوانستم آن را خوب بخوانم؛ به همین دلیل سعی میکردم در درسهایی که به آنها علاقه نداشتم چیزهایی پیدا کنم که به آن علاقهمندم کند.
نظرت در مورد پیشخوانی چیست؟ آیا قبول داری پیشخوانی میتواند به آدم انگیزه بدهد؟
پیشخوانی خیلی مفید است زیرا قبل از اینکه درسی را بخوانم میتوانستم آیندهای از آن را برای خودم پیشبینی کنم. پیشخوانی قبل از تدریس استاد هم خیلی مفید است. من اغلب در پیشدانشگاهی این کار را میکردم.
بعد از آزمون چهکار میکردی؟
بعد از آزمون درصدهایم را خوب بررسی میکردم که چرا سؤالی را غلط زدهام. حتی علتش را پیدا میکردم که مثلاً فلان سؤال شیمی را غلط زدم چون داشتم به فلان مسئله فکر میکردم. برنامهی آزمون و مدرسه را مطالعه میکردم و ترکیبی از هر دوتا را البته بر اساس برنامهی کانون اجرا میکردم. هر برنامهای را که اجرا میکردم بررسی میکردم که چگونه اجرایش کردهام و این کمکم کمکم کرد تا به پختگی لازم برسم.
به برنامهی راهبردی تأکید خاصی داری. چهقدر به این برنامه اعتماد داشتی؟
وقتی نتایج را با هم مقایسه میکردم و وقتی رتبههای برتر سالهای گذشته راجع به برنامهریزی کانون میگفتند، این اعتماد خودبهخود ایجاد میشد. به برنامهی کانون اعتقاد داشتم.
به غیر از گفتههای دیگران، این اعتماد با تجربهی خودت هم ایجاد شد؟
بله؛ مثلاً وقتی در برنامهی خودم به مباحث خاصی اهمیت میدادم و در برنامهی کانون هم میدیدم که به همان نسبت به آن مبحث و درس توجه بیشتری شده است، باعث تقویت اعتمادم نسبت به برنامهی راهبردی میشد. برداشتم این بود که یک هدف دارم و یک نقشهی راه و 70 الی 80 درصد، نقشهی راه را برنامهی کانون میدانستم. بعد از هر آزمون دفترچهی برنامهریزی را که قرمزرنگ بود تا آخر مطالعه میکردم و میدانستم دوران جمعبندی چه ویژگیهایی دارد و خیلی چیزهای دیگر. من حتی از پشت کنکوریها هم میپرسیدم که برنامهی کانون چهطوری بود. میپرسیدم در ماه خرداد چهطوری است و …
به نظرم برنامهی راهبردی به این صورت بود که اولِ سال را خوب شروع میکرد و از نیمسال اول به خاطر شوق بچهها برای درس خواندن، خوب استفاده میکرد. عید را خوب پوشش میداد. در بهمن و اسفند شیب آن مقداری تندتر میشد و دوران جمعبندی هم خیلی خوب و مفید بود. بچهها میگفتند آزمونها و برنامهی جامع، خیلی چیزها را پوشش میدهد. من این اطلاعات را جمعآوری و پردازش میکردم.
ارتباطت با خانواده چگونه است؟
مادرم با روحیه دادنهایش نقش مهمی داشت. اصلاً مرا با دیگران مقایسه نمیکرد. خانواده استرسی برایم ایجاد نکرد. مثلاً یک بار نتیجهی آزمونم خیلی بد شد. مادرم گفت: «همین نتیجه هم خوب است؛ تلاش تو مهم است و انشاءالله نتیجه هم میگیری.» شرایط را برایم مهیا میکردند؛ امکانات را فراهم میکردند. کمتر مهمانی میرفتند. آرامش خانه را حفظ میکردند. دغدغهی اصلیام این بود که تلاش کنم و کیفیت کارم را بالا ببرم.
هر کس برای رسیدن به هدفش سختی میکشد؛ تو چه سختگیریهایی برای خودت داشتی؟
این سختگیریها در سال پیشدانشگاهی، خیلی بیشتر بود. از سختیها، یکی این بود که چیزهایی که میخواستم و شرایطی که میخواستم نبود. در سال آخر به دلایلی مجبور شدم چند وقتی خانهی خالهام درس بخوانم. آن لحظات برایم خیلی سخت بود. با خودم میگفتم شاید این شرایط مجبورم کند تا رتبهی خوبی بیاورم. با خودم میگفتم باید مثل الماس بود؛ باید شدیدترین فشار و گرما را تحمل کرد تا ارزشت بیشتر شود. جملهی دیگری هم که با خودم میگفتم این بود: «نمیگذارم چیزهای کوچک، مانع از اجرای اهداف بزرگم شود.» اینها به من انگیزه میداد. البته این اولِ راه است و افقهای دیگری هم هست.
آیا دفتر برنامهریزی داشتی؟
من بیشتر ایدهاش را گرفتم. اول تابستان فکر میکردم میتوانم ساعت مطالعهی خیلی بالاتری داشته باشم و برنامهریزیام خوب نبود. دفتر را کامل پر کردم تا به سطح پختگی برسم و خودم برنامهریزی کنم.
در صحبتهایت زیاد راجع به هدف میگویی. در مورد هدف و آیندهات چه تصمیمی داری؟
توصیهی اصلیام به بچهها این است که هیچوقت هدفشان را فراموش نکنند. به آن اعتقاد داشته باشند. حتی در ناامیدی آرمانشان را از دست ندهند. وقتی قلهای که توان رسیدن به آن را داریم پیدا کنیم، بیاختیار مسیر رسیدن به آن را هم خواهیم یافت.
هدفگذاریات در درس خواندن چگونه بود؟
قطعاً هدفگذاری برای دانشآموزان مختلف فرق دارد. در مورد هدفگذاری خودم، بیشتر، آزمونها به من کمک میکرد. اگر درسی را در یک آزمون پایین میزدم، نتیجهاش کمکم میکرد تا بفهمم تعادلم پایین آمده و تعادلم را دوباره برقرار میکردم.
چهقدر به وقت و انرژیای که گذاشتی، اعتقاد داشتی؟
به کاری که میکردم اعتقاد داشتم. حتی اگر روزی کمتر درس میخواندم خودم را راضی میکردم که کاری که کردهام بهترین بوده است. اگر به کارت اعتقاد داشته باشی، به نتیجه میرسی.
از آموزههای کانون کدامیک بیشتر برایت مفید بود؟
بیشتر آموزهی «خواندن درس هر روز در همان روز» را پسندیدم. تکنیک زمانهای نقصانی در دوران جمعبندی، خیلی مفید و مؤثر بود ولی خواندن درس هر روز در همان روز، خیلی بیشتر کمکم کرد. به خصوص در نیمسال اول که هم درس مدرسه و هم کانون را اجرا میکردم، به تسلطی که میخواستم رسیدم.
کلاسور ارزیابی هم داشتی؟
از اول پیشدانشگاهی آن را تهیه کردم. معتقدم هر انسانی نقصهایی دارد و با دانستن نقصها میتواند خودش را کاملتر کند. ابتدای کلاسور ارزیابی نوشته بودم: «او کامل است؛ به نام خدا». این دفتر، ابزاری است برای رسیدن به تکامل. من وقتی سؤالی را بررسی میکردم، حتی شرایط آزمون دادنم را هم تغییر میدادم.
این که گفتی خودم و گذشتهام را در کلاسور ارزیابی بررسی میکنم و میبینم، یعنی چه؟
هر آزمون دوباره از اول سؤالها را میخواندم که تکرار اشتباه نداشته باشم. وقتی میدیدم که اشتباه آزمون اول در آزمون دهم تکرار نشده، خوشحال میشدم. کلاسور ارزیابی علاوه بر اینکه ابزاری است برای رسیدن به تکامل، همچنین ابزاری است که خودمان را کمتر تکرار کنیم.
با کدامیک از رتبههای برتر امسال دوست هستی یا ارتباط داری؟
خانم عباسزاده، قرقچیان و صدریزاده.
یاد ایام کنکور هم میکنید یا فقط راجع به دانشگاه حرف میزنید؟
گاهی؛ هم دانشگاه هم کنکور.
رقابت میکنید؟
بله؛ اما فعلاً جدی نشده.
اهل مطالعه هستی یا فقط برای کنکور و دانشگاه میخواندی؟ آیندهی تو آیندهای پر از کتاب است یا نه؟
نگاهم صرفاً دانشگاه و کنکور نبود. دوست ندارم فقط چند کتاب درسی خوانده باشم. مطالعه در زمینههای مختلف، درک آدم را از زندگی بالا میبرد؛ حتی کارهای هنری.
حاضری زنبیل برداری بروی خیابان انقلاب و کتاب غیر درسی بخری؟
بله.
به نویسندهی خاصی علاقه داری؟
بیشتر به شاهکارهای جهان علاقه دارم. چون چیزهای خوبی برای آموختن دارند.
0