تاملند

پست تبلیغاتی

پست تبلیغاتی

مصاحبه با رتبه 8 کنکور ریاضی 90

مصاحبه و گفتگو با دانیال درویش رتبه 8 رشته ریاضی کنکور ۹۰

بعضی از دانش‌آموزان فکر می‌کنند برای این‌که رتبه‌ی خوبی بیاورند باید از همان ابتدا روی تست‌زنی کار کنند. نظر تو چیست؟
 
نه؛ به نظرم نتیجه نمی‌دهد؛ چون دانش‌آموز باید اول کتاب درسی‌اش را بخواند و بعد تست بزند.
 
بعد از این‌که دیفرانسیل می‌خواندی، سؤال تشریحی حل می‌کردی یا بلافاصله تست می‌زدی؟  
 
اوایل چون تسلط روی این درس نداشتم، سؤال تشریحی کار می‌کردم ولی اواخر بیش‌تر تست می‌زدم.
 
اگر از 10 تا تست دیفرانسیل نمی‌توانستی چند تا از سؤال‌ها را حل کنی چه احساسی پیدا می‌کردی؟
 
احساس می‌کردم پایه‌ام ضعیف است. در این جور مواقع اول کتاب‌های ساده‌تر را می‌خواندم و چند روز بعد، به سؤال‌هایی که بلد نبودم رجوع می‌کردم.
 
در مورد درس فیزیک هم همین‌طور عمل می‌کردی؟ فرمول‌ها را هنگام حل تست یاد می‌گرفتی یا اول فرمول‌ها را حفظ می‌کردی بعد تست می‌زدی؟
 
به نظرم نباید فرمول را حفظ کرد؛ چون ممکن است یک علامت مثبت یا منفی یادت برود و جوابت غلط از آب درآید. من راهی را که به فرمول می‌رسید از اثباتش یاد می‌گرفتم و کاربردش را در تست می‌دیدم.
 
وقتی یک ساعت و نیم مطالعه می‌کردی، این برایت مهم بود که صفحات زیادی بخوانی یا حاضر بودی دو صفحه پیشرفت کنی اما همه چیزش را یاد بگیری؟
 
سعی می‌کردم پیشروی‌ام در آن یک ساعت و نیم، نه کم باشد نه زیاد. سعی می‌کردم خوب بخوانم و کاری به زمان نداشتم.
 
تعادل خاصی بین مطالعه‌ی دروس اختصاصی‌ات بود؟ مثلاً ریاضی را بیش‌تر از فیزیک می‌خواندی؟ قانون یا نسبت خاصی داشت؟
 
قبل از خواندن درس‌ها، اول برای یک هفته، برنامه‌‌ریزی می‌کردم که مثلاً چند ساعت ریاضی‌ بخوانم و بقیه‌ی درس‌ها هم به همین صورت. البته فاصله‌ی بینشان را هم رعایت می‌کردم که دو درس اختصاصی را پشت سر هم نخوانم. صفحاتی که در برنامه‌ی راهبردی برای مطالعه مشخص شده بود، منطقی بود. مثلاً من برای یک درس دینی، یک ساعت وقت می‌گذاشتم اما خواندن 20 صفحه‌ از دیفرانسیل، 4 ساعت طول می‌کشید؛ چون باید هم از روی کتاب و هم از جزوه‌ی معلم می‌خواندم.
 
نسبت درس‌های پیش و  پایه را چگونه رعایت می‌کردی؟
 
من از وقتی به کانون آمدم، پایه‌ام قوی شد. از تابستان سال آخر، روی درس‌های پیش‌دانشگاهی خیلی تمرکز کردم اما سعی کردم از زمستان به بعد، درس‌های پایه را همراه با پیش بخوانم.
 
پس تو معتقدی اگر دانش‌آموز پایه‌اش قوی باشد، برای پیش‌دانشگاهی دغدغه‌ی کم‌تری دارد.
 
بله.
 
چگونه در درس‌های پایه قوی شدی؟
 
من قبل از این‌که به کانون بیایم، در مدرسه شاگرد متوسطی بودم. نمی‌دانستم باید چه‌طور درس بخوانم. مثلاً درسی مثل ادبیات را می‌گذاشتم برای شب امتحان و یک‌جا همه‌اش را می‌خواندم. از سال دوم به کانون آمدم. در یک آزمون جامع شرکت کردم و احساس کردم خیلی از مطالب ادبیات را که یک‌شبه خوانده‌ بودم یادم نیست. از تابستان سال سوم با برنامه‌ی راهبردی پیش رفتم. موقع امتحان ترم که می‌شد، صفحه‌ای از ادبیات نبود که نخوانده باشم.
 
تابستان چه‌طور مطالعه کردی؟
 
چون بعضی روزها در تابستان مدرسه می‌رفتم خیلی سعی کردم خودم درس‌هایم را زودتر از تدریس معلم بخوانم. در واقع تا آخر تابستان، پیش‌دانشگاهی را تمام کردم.
 
پس به نوعی پیش‌خوانی کردی؟
 
بله، خیلی مؤثر بود.
 
از مهرماه، درس هر روز را همان روز می‌خواندی؟
 
بله؛ به خانه که می‌آمدم، بعد از ناهار، اول درس‌هایی را که همان روز تدریس شده بود می‌خواندم، بعد سراغ درس‌های دیگر می‌رفتم. این کار باعث می‌شد بیش‌تر در حافظه‌ام بماند. هیچ وقت با هیچ نکته‌ای در جزوه‌ام مشکل نداشتم.
 
در برنامه‌ریزی‌ات برای درس‌های عمومی چه نسبتی را در نظر می‌گرفتی؟
 
هر سه ساعت اختصاصی، 45 دقیقه عمومی می‌خواندم.
 
عمومی‌ها را چه‌طور می‌خواندی؟
 
تست کم‌تر می‌زدم؛ به خصوص دین و زندگی که بیش‌تر، کتاب را خواندم. عربی را هم مفهومی خواندم. نوع سؤالات در عمومی‌ها مثل اختصاصی‌ها نیست که بشود تست‌های گسترده و پیچیده مطرح کرد؛ به همین دلیل، خواندن کتاب مؤثرتر است. اما من برای درسی مثل ادبیات که بخش‌های زیادی دارد و مثل یک درس اختصاصی است، وقت زیادی ‌گذاشتم.
 
چه‌طور برنامه‌ریزی می‌کردی؟
 
اوایل، برنامه‌ی راهبردی را اجرا می‌کردم ولی بعد به تدریج که جلو رفتم متوجه شدم که خودم می‌توانم برای خودم برنامه‌ریزی کنم. مثلاً مشخص می‌کردم که از اول تا 15 آبان چه درس‌هایی را تا کجا بخوانم.
 
پس تو برنامه‌ی راهبردی را درونی کردی و بعد آن را تبدیل کردی به یک برنامه‌ی شخصی. دلم می‌خواهد بگویی که این کار را چه‌طور انجام دادی؟
 
قبل از شروع جدی برای درس‌ خواندن، نمی‌دانستم چه‌طور برنامه‌ریزی کنم. هدفم از آمدن به کانون این بود که برنامه‌ریزی را یاد بگیرم و بعد بتوانم خودم برنامه‌ی شخصی داشته باشم. وقتی به کانون آمدم برنامه‌ی راهبردی را اجرا کردم و عالی بود. بعد احساس کردم می‌توانم خودم برنامه‌ریزی کنم. برای این کار، از برنامه‌های کانون استفاده کردم. مثلاً دوهفته، دوهفته پیش می‌رفتم و یک هدف کلی برای سه یا چهار ماه تعیین می‌کردم. از کانون الگوبرداری ‌می‌کردم و با توجه به توانایی‌های خودم، برنامه‌ریزی می‌کردم. این خیلی مهم است که هر کس بتواند برای خودش برنامه‌ریزی کند. مسلماً هیچ کس نمی‌تواند برنامه‌های کس دیگری را به طور صددرصد اجرا کند. هر کس باید هدفش را بر اساس توانایی‌هایش انتخاب کند و بر اساس آن برنامه‌ریزی کند.
 
فکر می‌کنم خودآگاهی تو، به دلیل این است که در سال سوم از برنامه‌ی راهبردی استفاده کردی. این طور نیست؟
 
بله؛ برنامه‌های کانون خیلی کمکم کرد. قبل از آمدن به کانون، سردرگم بودم. من بیش‌تر به خاطر این به کانون آمدم که مرا هدایت کند. سال سوم، برنامه‌ی کانون را اجرا کردم و متوجه شدم که باید چه‌کار کنم.
 
در مورد آزمون‌ها بگو. با آزمون دادن چه اتفاقی برایت افتاد؟
 
وقتی بعد از آزمون به خانه می‌آمدم، خیلی مشتاق بودم که بدانم چه سؤالاتی را درست یا غلط جواب داده‌ام. پاسخ‌نامه را کامل می‌خواندم. سؤالاتی را که اشتباه زده بودم دوباره می‌خواندم و آن‌ها را یادداشت می‌کردم که برای آزمون بعدی بخوانم. آزمون‌ها با حس رقابتی که در آن بود باعث می‌شد به درس خواندن علاقه‌مند شویم. قبلاً فکر نمی‌کردم بتوانم رتبه‌ی خوبی بیاورم اما با آزمون دادن فهمیدم می‌توانم و به درس خواندن ترغیب می‌شدم.
 
از سال سوم تا کنکور چگونه هدف‌گذاری کردی؟
 
من هدفم را طوری انتخاب می‌کردم که به آن برسم. آن اوایل برق گیلان را به عنوان هدف انتخاب کرده بودم و به نظرم قبول شدن در دانشگاه شریف سخت بود. ولی اواخر مطمئن بودم که برق شریف قبول می‌شوم.
  
اهدافت را چه‌قدر برای خودت تکرار می‌کردی؟
 
تکرار زیاد، خیلی خوب نیست چون باعث استرس می‌شود و تمرکز را به هم می‌زند. از طرفی اگر به هدفت فکر نکنی آن هم درست نیست. باید تعادل داشت.
 
اگر به جای رتبه‌ی 8، رتبه‌ی 800 می‌آوردی ناراحت می‌شدی؟
 
نه؛ می‌دانستم که تلاشم را کرده‌ام. ممکن است کسی رتبه‌ی 800 بیاورد اما از رتبه‌ی 8 موفق‌تر باشد.
 
الآن دانشجویی و نزدیک امتحانات نیم‌سال اول. برگردیم به سال سوم و چهارم و هنگامی که نزدیک امتحانات بود. چه کمکی می‌توانی در مورد امتحانات به بچه‌ها بکنی؟
 
امتحانات که نزدیک می‌شود آزمون‌های کانون کم می‌شود؛ بنابراین وقت برای درس خواندن بیش‌تر می‌شود. اگر بچه‌ها با برنامه‌ی کانون پیش بروند پایه‌شان قوی می‌شود. من برای امتحان‌ها، تشریحی می‌خواندم و اگر وقت داشتم تست هم می‌زدم.
 
اگر الآن یک هفته قبل از کنکور بود می‌توانستی کاری بکنی که رتبه‌ات بهتر شود؟
 
مسلماً همان کارها را انجام می‌دادم.
 
سر جلسه‌ی کنکور تکنیک ضربدر و منها را اجرا کردی؟
 
سؤالی را که بلد نبودم دورش خط می‌کشیدم.
 
چه نقشی در مدیریت زمانت داشت؟
 
من در کنکور، وقت کم آوردم و نرسیدم 4 تا سؤال را جواب بدهم. اگر سؤالاتِ وقت‌گیر را تشخیص می‌دادم، این 4 سؤال ساده را هم جواب می‌دادم.
 
بعد از این‌که پدرت را در سال 73 از دست دادی، مادرت چه نقشی در موفقیت تو داشت؟
 
دو سال آخر خیلی وقت‌ها تنها بودیم و مادرم حمایتم می‌کرد. موقع ناامیدی به من آرامش می‌داد و محیط خانه را مهیا می‌کرد. از وقتی بچه بودم مادرم در کنارم بود. او کمکم می‌کرد و پیگیر آزمون‌ها و مطالعاتم بود.
 
می‌توانی نقش مدرسه را در موفقیتت بگویی؟
 
مدرسه‌ی ما، پروفسور رضا، یکی از بهترین مدرسه‌های شهر بود. بیش‌ترِ معلم‌هایش برای تیزهوشان بودند. ما خودمان را با بچه‌های مدرسه‌ی تیزهوشان میرزاکوچک‌خان مقایسه می‌کردیم. مدرسه و محیط خوب، واقعاً مؤثر است. بچه‌های مدرسه‌ی ما، خیلی مشتاق درس خواندن بودند و کتاب‌های زیادی می‌خواندند. به مدرسه‌ام وابسته بودم و هیچ‌وقت غایب نمی‌شدم.
 
 شخصیت خاص و آرام و بی‌حاشیه‌ای داری. راجع به این ویژگی چه حرفی برای بچه‌های کنکوری داری؟
 
مهم‌ترین چیز برای سال کنکور، آرامش است. آرامش در رتبه و روند کنکور بسیار تأثیرگذار است. البته من هیچ وقت خودم را با کسی مقایسه نکردم. من همیشه خودم را با کسی که دو هفته قبل آزمون داده بود، مقایسه می‌کردم.
 
مجله‌ی آزمون را می‌خواندی؟
 
قسمت مصاحبه‌ها و صفحه‌ی رتبه‌های برترش را نگاه می‌کردم.
 
دوست خاصی داشتی که در مسیر کنکور کمکت کند و با هم همگام باشید؟
 
در مدرسه با همه دوست بودم و حس خوبی داشتم.
 
در دانشگاه چی؟
 
با همه دوست هستم. آقای سعید مفیدی یا حسین حیدری و … . دانشگاه چیز دیگری است، کسی به رتبه توجه نمی‌کند. زیاد در مورد سال گذشته با هم صحبت نمی‌کنیم.
 
دانیالِ پنج سال بعد چه‌کار می‌کند؟
 
دوست دارم زندگی خوبی داشته باشم.
 
اگر بخواهی به خواهرت برای کنکور مشاوره بدهی چه می‌گویی؟
 
به او می‌گویم چیزی را که می‌خواهد به دست بیاورد از قبل مشخص کند. خودش را با دیگران مقایسه نکند و سعی کند به جایی برسد که بداند می‌خواهد چه‌کار کند. ممکن است کاری را که من می‌کنم او نخواهد یا نتواند انجام بدهد. کنکور، رقابت با خود است.

ارسال دیدگاه

2
0

2 نظرات جدید
0 پاسخ به نظرات
0 دنبال کنندگان
 
بیشترین واکنشها به نظر
داغترین موضوع نظر
0 نظر نویسندگان
  عضویت  
جدیدترین قدیمی ترین بیشترین رای
اطلاع از
میترا

سلام. این مصاحبه بود یا تبلیغ برای کانون. واقعا که…

hesam

خیلی جالب و جالب…
ما هم میتونیم.

تبلیغات متنی